دوستی رابطه ازدواج بلا تکلیفی
با سلام. من متولد 69 سال قبل با پسری متولد 67 در دانشگاه آشنا شدم و هدف ما دوستی بود . اوایل رابطه من خیلی منفی نگر و بدبین و بی اعتماد و دهن بین بودم و حرف اطرفیان خیلی روی من تاثیر میزاشت. خودم امتحانش کردم با کسی نباشه به دوستام گفتم امتحانش کن ولی من باز هم بدبین بوم هر موقع بحث و دعوایی بود مشکلی در رابطه داشتیم میگفت به من بگو حلش کنیم با صحبت همه چی حل میشد. ولی از آنجایی که من زود باور هستم و دهن بین . حرف اطرفیان و دوستان خیلی در رابطه تاثیر منفی میزاشت. با اینکه الان یه سال و نیم هست با هم هستیم خیلی اذیتش کردم هر کسی جای اون بود همون اول بیخیال میشد و میرفت. ولی ایشون خیلی باعث پیشرفتم شده هم از نظر اخلاقی هم از نظر کاری همه جوره حمایتم میکنه و کنارم هستن. منم اونو از همون اول همسر خودم میدیم و میخواستم فقط با من باشه حتی باهش رابطه هم داشتم . منم خیلی دوسش دارم و میخوام باهاش ازدواج کنم ولی چند بار که بحث کردیم در این مورد میگن واسه خودت برنامه و هدف داشته باشه . من آدمی نیستم که ازدواج کنم فرقی نمیکنه تو باشی یا خانم دیگه هر کی الان شرایط ازدواج ندارم. کارمم اولویت داره. میگه من خوشبختی تو رو میخوام و میدونم تو با من خوشبخت نمیشی. تو اگه میخوایی ازدواج کنی تصمیم با خودته. ولی تا هر وقت تا هر جا بخوایی کنارتم و باهات هستم. من واقعا از رفتارشون متوجه نمیشم ایشون کلا ازدواج نمیخواد؟ احساس من یک طرفه هست؟ الان یه سال و نیم هست باهمیمم ولی منم از طرف خانواده تحت فشام میگن یا ازدواج کن یا رابطه رو تموم کن. تو این مدت هم فقط با ایشون در ارتباط بودم در جریان همه مسایل زندگی و نحوه ی زندگی من هستن. چند روز قبل هم بهم گفت احساس تنهایی میکنه و حلالش کنم بخاطر اینکه تو این مدت شاید اذیتم کرده اونجوری که من میخواستم نبوده و اینا . منم گفتم این حلالیت برای خداحافظی و تموم کردن رابطه هست گفت نه تو چرا همش منفی نگاه میکنی . میگم چرا با اینکه این همه اذیتت کردم ترکم نکردی . میگه شاید دوست دارم منم میگم جک نگو میگه خودمم نمیدونم چرا این همه مدت کنارت بودم با اینکه اذیت شدم. خودش خیلی منطقی هت همه رفتارهاش منطقی و با حساب و کتاب هست برنامه ریزی دقیق برعکس من . میگه من تا 5 سال شاید نتونم و موقعیت نداشته باشم ازدواج کنم میگه اید جوری شد اصلا ایران نباشم. کلا هدفش و برنامه ریزش دقیق هست برعکس من که خیلی احساسی برخورد میکنم. الانم بخاطر ویروس 5 ماهی میشه که ندیدمش میگم بیا بیرون میگه خطرناکه میگم اینا بهاه هست میگه هر جور دوس داری فک کن من جونمو از سر راه نیاوردم . میگم خب چطوری میری کار میکنی میگه به سختی با رعایت تمام نکان بهداشتی الان من نمیتونم بیام کافی شاپ یا سینما یا پارک معلوم نیست چه خبره. بهم گفته دوستم داره تو رفتارهاش و عمل نشون داده ولی من ازدواج میخوام دیگه خسته شدم. نمیدونم چیکارکنم . قبلا هم با هر کی دوست میشدم یا آشنایی برای ازدواج معمولا همیشه رابطه بی سرانجام میمونه. این اولین نفری هست با تمام اخلاق های خوب و بدم این همه مدت طولانی کنارم مونده .ایشون تو این مدت خیلی خوب منو شناختن بهتر از هر کس حتی از مادرم بهتره منو شناخته تمام لحظات رفتار منو رو میدونه ناراحتم یا خوشحال چه عکس العملی یا واکنشی نشون میدم.
با سلام خدمت شما دوست عزیز
احساس ناکامی و ناراحتی شما با توجه به شرایطی که توصیف کردید کاملا قابل درک است.
باید خیلی ناراحت کننده و دردناک باشد که با این مسئله روبرو شویم که فردی که به او علاقه مند هستیم و از هر نظری به نظر ما شریک مناسبی برای زندگی است، قصد ازدواج نداشته باشد در حالی که خواسته اصلی شما ازدواج است.
اما بهتر است با این واقعیت، هر چقدر هم که برای شما ناراحت کننده و دردناک باشد روبرو شوید و آن را بپذیرید و بر اساس واقعیت ها تصمیم کیری کنید نه آنچه فقط خواسته شما است اما دست یافتنی و واقع بینانه نیست.
با توجه به گفته های خودتان ایشان کاملا واضح و روشن به شما اعلام کرده اند که قصد ازدواج ندارند و بخشی از آن را به دلیل عدم فراهم بودن شرایط ازدواج می دانند وی قسمت عمده ای هم ممکن است مربوط به این باشد که هنوز تکلیفشان به صورت دقیقی با خودشان مشخص نیست و نمی دانند قصد مهاجرت دارند و یا ماندن ولی ظاهرا خودشا واضح بیان کرده اند که ازدواج دغدغه اصلی ایشان نیست و شاید اصلا دغدغه ای در این زمینه نداشته باشند.
در این صورت نیازها و خواسته ها و اهداف شما کاملا در تقابل و تعارض با یکدیگر قرار دارد و امکان همراهی و ماندن با یکدیگر در یک مسیر را نخواهید داشت چرا که هدف از رابطه هم در شما کاملا متفاوت است.
ظاهرا ایشا رابطه را صرفا برای دوستی می خواهند اما شما با نیت ازدواج پیش رفته اید.
احتمالا دلیل این سردرگمی شما درباره رفتار ایشان و عدم تمایلشان برای ازدواج هم این باشد که پیش فرض ها و ادراک شما با ایشان کاملا متفاوت است.
به این معنا که شما تصورتان این است که اگر کسی را دوست داشته باشیم پس باید با او ازدواج کنیم و دست رد به سینه او نزنیم اما این اصل و قانون ذهنی شما است و ممکن است همه به رابطه به این شکل نگاه نکنند و برخی اصلا نمی خواهند به هر دلیلی خودشان را درگیر ازدواج کنند.
بنابراین دوست داشتن و علاقه و عشق یا هر اسم دیگری که دارد، هرگز برای ازدواج و تشکیل زندگی مشترک کافی نیست.
به نظر می رسد طبق گفته شما ایشان به صورت کاملا منطقی خواسته و هدف خودشان را بیان کرده اند و از شما هم خواسته اند اگر مشکلی ندارید به همین صورت با ایشان ادامه دهید و او را همین گونه که هست بپذیرید و در غیر این صورت حتما در مسیر خواسته ها و نیازهای خودتان حرکت کنید حتی اگر به معنای جدا شدن مسیرتان از یکدیگر و ازدواج شما با فرد دیگری باشد.
این که رابطه شما به سرانجامی نرسیده و ما احساس ناکامی می کنید و باید ببینید چگونه می توانید با این موضوع و سیلی واقعیت کنار بیایید یک بحث دیگر است.
افراد برای از دست دادن یک رابطه ارزشمند سوگواری می کنند و تمام مراحل سوگ را پشت سر می گذارند و راه گریزی هم از آن نیست و فرصت لازم است تا شما بتوانید با نبودن ایشان و از دست رفتن این رابطه ای که بخش عمده ای از نیازها و خواسته های شما را براورده می کرد، کنار بیایید و این وتقعیت تلخ و ناگوار را بپذیرید.
اما اگر بخواهید آن را به هر شیوه ای انکار کنید و یا خودتان را گول بزنید و یا امید به تغییر ایشان داشته باشید احتمالا بعدها ناکامی بزرگتری در انتظار شما خواهد بود و آسیب بیشتری متوجه شما خواهد شد.
پس بهتر است از همین موقعیت استفاده کنید و درباره این رابطه یک تصمیم اساسی و جدی بگیرید و اگر قصد شما ازدواج است بیش از این در این رابطه انرژی احساس- روانی و زمانی خودتان را صرف نکنید و در مسیر خواسته ها و نیازهای خودتان اقدامات موقری انجام دهید به جای این که خودتان را یک قربانی ببینید و وضع منفعلانه اتخاذ کنید.
برای تصمیم گیری بهتر در این زمینه بهتر است حتما از یک روانشناس یا مشاور جلسات مشاوره حضوری یا غیر حضوری دریافت کنید تا با استفاده از راهنمایی ها تخصصی بتوانید کمک حرفه ای دریافت کنید و بهتریت و مناسب ترین انتخاب را داشته باشید تا در بلند مدت بتوانید احساس رضایت و خشنودی بیشتری را تجربه کنید و فرصت های خودتان را از دست ندهید.