با سلام و وقت به خیر
من مهر سال قبل از یکی از همکارام خوشم اومده بود بعدش اخلاق و رفتارش رو زیر نظر گرفتم از هر نظر خوب بود اونم به بهانه های مختلف سعی داشت بهم نزدیک بشه ولی من خودم میزدم کوچه علی چپ تا اینکه دیگه از حس خودم مطمعن شدم که دوسش دارم ولی یه مشکلی داشتم اونم اختلاف سنی ما بود ایشون متولد 78 و من دختر متولد 69. یکمی سخت بود این قضیه اگر ازدواج میشد چی خاتواده ها قبول میکنن یا نه
خلاصه خودم توشط یکی از دوستام فروردین امسال بهش حسم رو گفتم البته ایشدن خیلی مغرور و لحباز و منطقی هستن
یه مدت حرف زدیم ولی قرار شد کسی تو شرکت ندونه منم با یوی از همکارم صحبت پیکردم دیدم اونم به این آقا حس داره نتونستم نگم بهش گفتم مت با فلانی دوست هستیم اگه شرایط اوکی بشه ازدواج میکنیم اینم رفتش کلا به همه گفت اون آقا هم گفت من بهت اعتماد کردم قرار شد تا خودمون مطمعن نشدیم به کشی چیزی نگیم چرا گفتی خلاصه گفت تو نتوستی رو قولت بمونی دیگه تموم کنیم منم گفتم تو هم جای من بود و مثل من دوس داشتتی اینجور رفتار نمیکردی گفت میدونم عصابی بودی گفتی ولی خب باید کنترل میکردی
گذشت و دیگه مثل تو همکار بودیم بعدش دوباره رابطه گرم تر شد دکباره خداستیم شروع کینم اونم گفت مطمعنی خانواده قبول نمیکنن خواهرم میگه نه میزی همسن مادرت رو بگیری
دوس دختر قبلیش 3 سال از خودش بزرگتر بود خانواده میگفتن بزرک هستش اینم میگفت واسه من سن اصلا مهم نبست
ایشون خیلی منطقی فکر میکنن و اصلا درگیر احساست نیست و دنبال رابطه گذرا و فانی نیست.میگه نمیخوام وارد یه رابطه زودگذر بشم من تعهد سخت و سرسنگین میدم
خودش گاها واسم عکس میفرسته. خودش میخواد با هم باشیم ولی خانواده واسش خیلی مهمه اگه بگن نه دیگه همه چی تموم میشه ولی خب من میگم حداقل دوست بشیم اونقدر دوسش دارم به اینم راضی هستم میگم راضی کردن خانواده با من دلی اول خودمون حرف بزنیم و شروع کنیم
چند روز قبل بحث کردیم گفتش من گفتم نمیشه بیخیال شو دیگه تمومش کن این بحث دوس داشتن رو نمیشه منم بهت زمان ندادم سکوت کرده بودم تا خودت بدونی دیگه بیخیال شو اینو گفت ولی من پست گذاشتم اینیستا جوابمو میداد اونم استوری در رابطه به جواب پست های من میزاشت آخرین پستش هم درباره مادر بود میدونم خودش میخواد ولی بخاطر خانواده هست تحت فشار هست به نطرتون چیکار کنم
من بهش گفتم با مشاور صحبت کردم از هر نظر بررسی کردم گفت باشه اومدبم اصلا دوست شدیم و ازدواج هم کردیم در نظر داشته باش چند سال دیگه من بخوام با یه دختر همسن خودم یا تو با بزرگتر از خودت باشی چی میشه
گاها حرفاش ضد و نقیض میشه و این گیجم میکنه یه چند روز خیلی عالی بعدش یه دفعه ای یه جور دیگه رفتار میکنه . الانم میدونم با یکی رفیق هست به اسم دنیا متولد 61 هستش خیلی صمیمی هستن حتی میخواست منو بهش نشون بده باهاش تو پیام حرف زدم. خودش میگفت اوایل همه اش میرفت خونه اش میموند و اینا
ممنون میشم راهنمایی بفرمایید