1
رابطه عاطفی خانواده
من ۲۷ سالمه ولی نمیتونم با خانواده ارتباط عاطفی برقرار کنم. از وقتی که ازدواج کردم این ضعف بیشتر اذیتم میکنه. شوهرم ارتباط خوبی با اعضای خانوادش داره و این سردی رو در خانواده من متوجه میشه و هیچ وقت از بودن در جمع خانوادم لذت نمیبره. من خیلی آدم احساسی هستم و خانواوم رو دوست دارم ولی چون از بچگی این ارتباط عاطفی شکل نگرفته الان هم خیلی برام سخته احساساتم رو ابراز کنم. از نبودش واقعا دارم اذیت میشم. پدرم خیلی آدم کم حرفیه و تا به حال نشده حرف محبت آمیزی بهمون بزنه. مادرم گاهی احساساتش رو میگه ولی نمیدونم من چرا نمیتونم عکس العملی نشون بدم. این قضیه داره زمینه افسردگی رو در من شکل میده و بارها به خاطر این موضوع گریه کردم.
سلام به شما دوست عزیز
ببین عزیزم در اول اینکه شما و همسرتان نیاز است بپذیرید که هریک از شما در کنار شباهت های زیادی که باهم دارید در مسائل زیادی نیز باهم تفاوت دارید و خب این به معنای خب و یا بد بودن یکی از شماها نیست . بعد خانوادگی و مسیر ارتباطی نیز یکی از این موارد می باشد شما با دیدن روابط همسرتان با خانوادیش متوجه احساساتی شده اید که بیان نمی شود و خب این اصلا چیز بدی نیست و اتفاقا می تواند کمک کند که شما بتوانید بدون سرزنش کردن و یا مقایسه کردن خودتان اگر مشکلی در مسیر ارتباطی دارید در بهبود این مسیر گام بردارید .
خب با توجه به توضیحات شما خب سبک تربیتی شما این تاثیر را بر روند رفتاری شما داشته است که مسیر تعامل بین شماها را محدود کرده است و ابراز احساسات در آن محدود بوده است و این اصلا ارتباطی با دوست داشتن شماها نسبت به هم ندارد بلکه نشان از فقر احساسات در شما دارد که شاید اگر این مسیر ارتباطی در همه جا وجود داشته باشد بتوان نشانه هایی از آلکسی تایمیا را در شما مشاهده کرد هرچند که اصلا قصد بر تشخص گذاری نیست و این مورد هم تنها یک احتمال است که کاملا هم قابل درمان می باشد زمانی که مخصوصا فرد مانند شما به اشتباه بودن مسیر خدش آگاهی داشته باشد .
انسانها حالات درونی، هیجانات و احساسات خود با عصبانیت، افسردگی، ناراحتی، شادی و … بروز میدهند؛ اما افراد مبتلا به آلکسیتایمیا از بیان آن ناتوان هستند. آنها بهعلت ناتوانی در تشخیص و ارزیابی عواطف و احساسات خود و دیگران، در برقراری ارتباط با همسر، خانواده، دوستان و … دچار مشکل میشوند و به همین علت اغلب گوشهگیر و منزوی هستند.
احتمالا فرد مبتلا به آلکسیتایمیا بهعلت انزوا و گوشهگیری، بدون اطلاع از بیماری خود، در خطر ابتلا به افسردگی حاد باشند اما خب حالا که این علامت سوال برای شما شکل گرفته است با آگاهی و بینش خودتان می توانید این مسیر را بهتر طی کنید .
دقت داشته باش که سالها ارتباط به این شکل ناگهانی تغییر نمی کند و نیاز به شناخت و طی شدن زمان دارد پیشنهاد من به شما مراجعه به روان درمانگر به صورت حضوری می باشد چون این مسیر کمک می کند تا افکار و احساسات شما در محیط امنی بررسی شود و بتوانید از شیوه انتخاب خودت مسیر ارتباطی بهتری را شکل بدهید .
قبل از انجام هر اقدام دیگری، مهمترین چیز این است که شما احساس کردن را به رسمیت بشناسید و قبول کنید پذیرش احساسات درونیتان نگرانی ندارد! اگر احساس کنید و احساساتتان را ابراز کنید، معنیاش این نیست که شما فرد ضعیفی هستید یا غرور ندارید اینها ربطی به هم ندارند. اصل قضیه این است: احساسات درست و غلط ندارند، احساسات فقط وجود دارند. از هرگونه برچسب زدن به افکار و احساساتی که داری خوداری کنید چون هیچ احساس غلط و درستی وجود ندارد و ما حتی ممکن است گاهی نسبت به افرادی که خیلی آنها را دوست داریم هم عصبانی و ناراحت و حتی احساس تنفر کنیم اما قرار نیست این احساسات دائمی باشد و یا خودمان را بخاطر این احساسات سرزنش کنیم.
شما برای ابراز احساسات به کلمات نیاز دارید و بیان اینکه چه احساسی دارید بدون دانستن کلمات مناسب کار سختی است. سعی کنید برای هر نوع احساس و با هر شدتی، کلمهی مناسب را اگر بلد نیستید حتما یاد بگیرید. ابراز احساسات درست، به کلمات درست احتیاج دارد.
سعی کنید تا حد امکان کلماتی که احساسات شما را به معنای واقعی بیان میکنند یاد بگیرید. اگر دایرهی لغاتتان را افزایش بدهید، مثلا به جای کلمهی «خوب» که معنایی خیلی کلی دارد، کلماتی مثل: دوستداشتنی یا وجدآور، هرکدام را در زمان مناسب خودش استفاده کنید. یا در مقابل به جای بهکار بردن کلمهی «بد» از کلماتی مثل: رنجآور یا دلسرد کننده، هر کدام که مناسب بود، استفاده کنید.داشتن کامه در روابط از اهمیت زیادی برخودار می باشد و کمک می کند تا مسیر ارتباطی بهتری شکل بگیرد اما داشتن کلمات مستلزم شناخت خود می باشد .
احساسات پیچیده ممکن است حاصل یک حس اولیه و یک حس ثانویه باشد. احساسات اولیه در واقع اولین پاسخ شما به یک وضعیت است و احساسات ثانویه که در مرحله بعدی قرار دارند، مستقیم یا غیرمستقیم به دنبال احساسات اولیه رخ میدهند. مثلا زمانی که شخص مورد علاقهمان ما را ترک میکند و رابطهی عاطفی را به هم میزند، در وهلهی اول احساس غم و دلتنگی داریم، که بعد به اعتماد به نفس پایین منجر میشود و حس میکنیم سزاوار دوست داشتن نیستیم. کشف به موقع احساسات اولیه و در پی آن درک احساسات ثانویه، تصویر کاملتری از فرایند ذهنی ما ایجاد میکند.
در این مسیر شنونده خوب بودن، سرزنش نکردن خود و دیگران، شناخت خود و احساسات، شیوه بیان احساسات و مسیر ارتباطی که پیش می بردی از اهمیت زیادی برخودار می باشد و در نتیجه گیری شما نیز تاثیر زیادی دارد.