سلام وقتتون بخیر،من نزدیک به یک ساله ازدواج کردم و منو همسرم هردو هم سنیم و بیست سالمونه،از قبل باهم اشنا بودیم و ازدواجمون کاملا خواسته خودمون بوده ما باهم یه تعداد مشکلی داریم که همیشه بحثامون در مورد این هستش ممنون میشم کمکم کنید.همسرم خیلی اهل بیرون رفتن بادوستاشه و ماباهم اصلا جایی نمیریم از وقتی عقد کردیم و خیلی کم شاید انگشت شمار و من چندباری بخاطر بیرون رفتناش ناراحت شدم و میگه تو من رو محدود کردی و اصلا به من احساس مسئولیت نداره اینکه یه مخارجی دارم خیلییییی دستو دلبازه اما حتما باید بهش بگم و اینطوری نیست بگه چیزی کم و کسر نداری ،ماباهم یه مشکل دیگه هم داریم که همسرم اگر از کسی پول قرض بگیره اصلا نگران و به فکر برگشتش نیست و این برای من ازار دهندس چون من خودم خیلی روی قصدو قرض حساسم،از خانوادم یه پولی گرفته و من اصلا دوست ندارم به جایی برسه که بهم بگن دوست دارم قبلش حسابمونو صاف کنیم من واقعا نمیدونم چیکار کنم اصلا اهل صحبت نیست من هرچندوقت یک بار بهش میگم بیا باهم حرف بزنیم اما من حتی خیلی اروم خیلی محترمانه صحبت کنم میگه تو بد صحبت میکنی اخه من بارها بهش این موضوعات رو گفتم باز به من میگه تو مشکلت چیه و انگار که صدای من رو نمیشنوه ،بیشترین وقتش. و با دوستاش میگذرونه یعنی از لحاظ تفریحی اما میگه تو من رو محدود کردی ما الان باهم دوباره مشکل پیدا کردیم و خیلی حرفای بدی بهم زد بااینکه همیشه تو بحثامون حواسش به من هست بهش گفتم اگر اینقدر علاقه داری با دوستات باشی کاش ازدواج نمیکردی چون واقعا خسته شدم به من میگه اشتباه کردم و راه برگشت ندارم یا وقتی گریه میکنم اصلا اهمیت نمیده به من و این برام ازار دهندس و یه مشکل دیگع هم که ماداریم اینکه به شدت سرش تو گوشی و من واقعا ک
کلافه میشم و اگه ازم ناراحت باشه گوشیشو جواب نمیده نمیاد خونمون ما تو عقد هستیم و یا امشب ساعت دو پاشده لباس پوشیده من میرم خونمون و حس میکنم قبلا خیلی نرم و نازک تر بود الان به من توجه نمیکنه نه به خواسته هام نه به حرفام میگه تونمیفهمی تو فکر نمیکنی ،میشه لطفا راهنماییم را