شغل مناسب
سلام، من دختریم 28 ساله تازه نامزد کردم، تقریبا دوسال میرفتم سر کار به صورت جدی البته کارمو از کاراموزی شروع کردم هم در شرکت اول هم در شرکت دومی که مشغول بودم، از هر دوجاهم نمیشه گفت کاملا راضی اما اموراتم می گذشت، اما چون کارم طراحی سایت بود و در این زمینه فعالیت داشتم رفتم سمت برنامه نویسی. اما الان خسته ام بی انگیزه احساس می کنم این راهی نبوده که باید بیام نامزدم یه برنامه نویس خیلی قویه خیلی هم کمکم می کنه می خواد منو ببره پیش خودش شرکت خودشون اما اونجا تکنولوژی دیگه ای می خوان که من حوصله یادگیریشو ندارم اما اون خیلی اصرار داره و خیلی هم می گه که با استعدادم خب تا اینجاشم بد پیش نیومدم اما رزومه حرفه ای ندارم پنج ماهم هست که از شرکت قبلی اومدم بیرون خیلی بهم سخت می گذره من اصلا دوست ندارم نامزدم بهم پول بده می خوام خودم درامد داشته باشم، پدرم برام یه کار پیدا کرد اما ربطی به حرفم نداشت اما نیمه دولتی بود با کلی مزایا ولی خب میشدم یه کارمند روابط عمومی ساده پشیمونم می گم کاشکی می رفتم برنامه نویسی می خواستم چیکار خیلی حالم بده چند روزه هم نشستم اشک تو چشامه حرف می زنم می خوام گریه کنم خیلی خستم نمی دونم واقعا به چه دردی می خوردم… من فک می کنم سنم دیگه خیلی بالاس برای یادگرفتن این همه مسایل تو برنامه نویسی یوقتا خسته می شم… واقعا کسی نیست بگه من چیکار کنم… کاشکی هیچوقت نبودم من به درد هیچی نمی خورم….
سلام به شما دوست عزیز
دقت کنید به نظر می رسد که شرایط روحی شما مساعد نمی باشد و علایمی از افسردگی را نشان می دهید که می تواند در تصمیم گیری ها و انتخاب های شما تاثیر زیادی داشته باشد بهتر است در اول برای بهبود شرایط روحیتان اقدام کنید چون با بهبود شرایط روحی شما می توانید از استعدادهای خودتان استفاده بهتری ببرید تا بتوانید به نیازها و علایقتان پاسخ بدهید .
در این مسیر یک دوره شناخت درمانی می تواند در بهبود این شرایط روحی کمک کند.
درمسیر می توانید با متخصصین کانون مشاوران ایران، مشاوره تلفنی/تخصصی داشته باشید
۰۲۱-۲۲۳۵۴۷۸۳
با سلام خدمت شما
خیلی عالی است که در رشته و تخصص مشخصی به کار مشغول بوده اید.
با این حال، اضطراب و ناامیدی شما کاملا محسوس است اما باید دید که دقیق چه چیزی شما را تا این حد نگران کرده و آزار می دهد؟
اشاره کردید که دوسال است کارتان را آغاز کرده اید و به تازگی به سمت برنامه نویسی رفته اید، که حتما کمتر از یک سال می شود، اما نامزد شما یک برنامه نویس حرفه ای هست که بر کارش مسلط است.
مقایسه کردن خودتان با موقعیت ایشان و ترس از عدم توانایی است که بیشتر آزارتان می دهد؟
یا اینکه نمی خواهید حقوق بگیر همسر آینده تان باشید؟
در مورد اول که کار ذهن معمولا تولید فکر است و در مواقع تصمیم گیری مدام اما و اگرهایی برای ما ردیف می کند اما صرفا افکار ما هستند!
باید از آنها در ابتدا آگاهی بیابیم و بعد انتخاب کنیم ببییم کدام یک واقعا ما را در مسیری که می خواهیم باشیم هدایت می کنند و کدامیک صرفا در حد سرزنش و مقایسه و برچجسب زدن هستند و در واقع مانع ما برای حرکت محسوب می شود؟
در واقع انتخاب ما نیست چه افکاری به ذهن ما می آیند. اما اینکه ما به کدام یک بها بدهیم، انتخاب ما می باشد.
در این مورد خطاهای شناختی هم مطرح است از جمله پیشگویی منفی، مانند چیزی که احتمالا برای شما اتفاق می افتد: افکاری از این قبیل: تو نمی توانی، سن تو در حدی نیست که چیز جدیدی بیاموزی، خرابکاری می کنی و ضایع می شوی، رو چه حسابی می خواهی در کنار او که حرفه ای هست قرار بگیری؟ همه شما را مقایسه خواهند کرد و آبرویت خواهد رفت و ….
این قبیل جملات صرفا برای مثال بود از افکاری که ممکن است ذهن شما در این موقعیت تولید کند.
در صورتی که اگر واقع بین باشید شروع هر کاری با خطاهایی همراه خواهد بود و بی نقص نخواهد بود اما مهم خواسته و تلاش شما می باشد.
از اینها گذشته، شما هنوز در دهه بیست زندگیتان هستید و ذهن پویایی دارید و نامزدتان هم که در این کار حرفه ای هست استعداد را در شما دیده پس بجز اینکه تحت تاثیر افکار منفی خود قرار گرفته باشد، چه مانع دیگری برای شروع مجدد و اقدام برای پیشرفتتان ممکن است وجود داشته باشد؟
با توجه به این موارد برای بررسی دقیقتر موضوع و اینکه در حال حاضر خلق پایینی دارید، مراجعه به یک مشاور یا روانشناس هم برای شما قطعا مفید و موثر خواه بود.