سلام ۲۰ سالمه،دو برادر ۹ و ۲۹ ساله دارم،،،چن شب پیش سر یک موضوع خیلی جزیی پدرم عصبانی شد و موضوع عصبانیتش به من و برادر بزرگم مربوط میشد،،اما پدرم به مادرم حرف های ناخوشایندی زد من جمله که تو موجب آشفتگی خانه هستی،تو تربیت بچه ها را خراب کردی،تو زنی سطح پایین هستی که من این همه سال تحملت کردم و ….با اینکه مادرم زنی دلسوز و فداکار است حالا بعد از کلی مشکلات و سختی های ریز و درشت زندگی حرف های دلسرد کننده ای از همسرش میشنود با وجود صبوری همیشگی اش نسبت به هر دعوا و مشکل در این زندگی اینبار قصد ترک خانه را دارد،خود نه شاغل است و نه پناهی دارد با اینحال میگوید زندگی را ترک میکنم،،،نمی دانم چه کار کنم اگر واقعا طلاق بگیرند زندگی ما نابود میشود و مادرم هیچ جایی برای شروع زندگی مستقل ندارد،،،چه کنم که مانع جداییشان شوم؟

پدرم آدم خوبی است،،در جامعه بسیار مورد احترام است و خودمان نیز او را دوست داریم،،،اما از مادر من هیچ وقت راضی نبود،،،مادر من اما بسیار انسان دلسوز و پاک و فداکاری است ،،،مشکلاتشان به تفاوت فرهنگ و سطح زندگی دو خانواده مربوط است که به نظر پدرم مادرم و خانواده اش از سطح پایین تری نسبت به خودش قرار دارند و این آزارش میداده و او می توانسته لول بالاتری داشته باشد اما زنش خیلی کمتر از خواسته هایش بوده ،،،،همیشه به مادرم میگفت که تو هیچی نبودی و من به تو ارج دادم و ضمن اینکه تو هیچ درآمدی نداری و جز آشپزی و خانه داری کاری بلد نیستی،،،خلاصه اینکه مادرم با شنیدن همه ی این حرف ها همیشه تحمل میکرد اما صحبت هایی که چند شب پیش داشتند به یکباره مادرم را به فراصت انداخته که این زندگی دیگر امکان ادامه ندارد….دارم از این روزهای وحشتناک نابود میشوم و هیچ کاری از دستم برنمی آید😔😔😔