با سلام.خانم ٢٤ ساله هستم.تقريبا ٦ ساله با پسري كه عاشق هم بوديم عقد كردم و هنوز ازدواج نكرديم.همسرم همسن من هستش و به خاطر دانشگاه و سربازي عروسيمون طول كشيده.سطح فرهنگ خانواده هامون از اولش خيلي فرق داشت ولي ما چون همديگرو دوس داشتيم همه ي موانعو از سر راه برداشتيم ولي الان من خيلي اذيت ميشم،خانوادش حالمو بهم ميزنن،خودشم تازگيا فقط از خانوادش حمايت ميكنه.ميخوام طلاق بگيرم ولي خيلي دوسش دارم،نميدونم شايد هم بهش وابسته ام.ولي اونقدر مشكلات احاطه مون كرده كه به نظرم طلاق تنها راه چارست.الان نميدونم چيكار كنم.٧ روزه خيلي بد با شوهرم و مامانش دعوا كردم تلفني ،اولش دعوامون از بيرون رفتن شوهرم با دوستاش شروع شد بعدش هم عوض اينكه آشتي كنيم به خاطر حرف مامانش باهاشون بحث كردم و دعوا كرديم.خودمم اخلاقم خوب نبود ولي حمايت شوهرم از مادرش عوض من جز خط قرمزاي منه و من دارم ديوونه ميشم كه اون چطور بعد اين همه سال حرف مامانشو بهم ترجيح داد.بازم عاشقشم ولي ميخوام جدا شم.البته نه از ته دل.بلكه براي رهايي از مشكلات.بيكاري،عروسي،مامانش،اختلافاتمون.تورو خدا بگين چيكار منم؟ اينا فقط يك هزارم مشكلات ما هستش.