مردی 61 ساله هستم مدت 37 سال ازدواج کرده ایم حاصل ازدواجمان دو پسر 36 و 32 ساله است.زنم مذهبی،چادر مقنعه ای اهل مسجد و مجلس روضه و دعا هست اما صفت بارز او گریزان بودن از همنشینی با من است و سی و پنج سال زندگی مشترک ما بصورت زیر یک سقف بودن اما پیروی نکردن از نظرات من در شکل دادن به روابط خانوادگی مان از طرف زنم مواجه بودم که من بخاطر حفظ کیان خانواده و آینده فرزندانم با تمام خودسری ها و نافرمانی هایی که زنم نسبت به نظرات من در زندگی داشته کنار آمدم و ندیده گرفتم تا خانواده ام از هم پاشیده نشود و فرزندانم دچار وضعیت بچه های طلاق نشوند .چند سال است زنم را با کاروان به سفر زیارتی اربعین می فرستم ،امسال هم حدود دو میلیون پول به او دادم برای سفر برای زیارت اربعین به کربلا و نجف و کاظمین و سامرا سفر کند .شبی که زمان حرکت برای آغاز سفر بود و منتظر رسیدن اتوبوس بود در کنار خانواده هم مسجدی و هم جلسه ای خود ایستاده بود که ناگهان دیدم زنم با گشاده رویی و لبخند با اختیار و تمایل خود اقدام به دراز کردن دستش برای دست دادن به نوجوان نامحرم که نوه دوستش بود کرد این عمل او همراه با لبخند و گشاده رویی بود و زنم با بی حیایی و بدون توجه به حضور من این اقدام را انجام داد من با دیدن این کار از او جانم آتش گرفت و مثل آن بود که قبض روح شدم و فقط آهسته به سر شانه اش زدم و آهسته گفتمش حاج خانم مبارک باشد.داشتم دیوانه میشدم .موقعی که در کربلا بود پیام برایش دادم که به امام حسین ع و حضرت زینب بگوئید امسال با دست پر و با کوله بار گناه عمل حرام لمس دست نامحرم ،آن هم با اشتیاق و گشاده رویی که در شب شروع سفر برای زیارت اربعین انجام دادم امده ام تا عمل مرا تایید کنید کار درستی کردم و حرام نبوده.پس از بازگشت از کربلا از او سوال کردم چرا این عمل حرام را با آن وضع زشت گشاده رویی انجام دادی،آیا حاصل سالها عبادت تو این شد که قباحت لمس نامحرم برایت اهمیت ندارد و چوب حراج به عفاف و پاکدامنی خود زده ای .که در جوابم با پرخاشگری دلیل تراشی کرد که آن پسر یک بچه هست،لاغر است هنوز پشت لبش مو درنیامده،بالغ نیست، من که قصدی نداشتم ،و خلاصه توجیه عمل خود را میکرد ،هر چند فتوای مراجع نسبت به عمل خلاف شرع او را به او نشان دادم قبول نداشت که عملش مصداق فتوای مراجع دینی است خلاصه پس از دو جلسه مشاوره هم که او را بزور بردم در نهایت پذیرفت که چون من میگویم قبول دارد که اشتباه کرده و دیگر تکرار نمی کند و توبه هم میکند.اما من با شنیدن بعضی حرفها از زنم اعتمادی به قول و رفتارش ندارم و دائم در عذاب بسر میبرم از بی حیایی او و ادامه این اعتقادش که این عمل دست دادن به نوجوان 13 ساله و14 ساله حرام نیست جانم آتش گرفته و این سوزش پایانی ندارد و مدت دو ماه است که در عذاب بسر میبرم و اعتمادش به زنم از این جهت که عفاف و پاکدامنی اش را بعد از این مواظب باشد لکه دار نکند از او سلب شده و نمی دانم چطور اثر منفی عمل دست دادنش به نوجوان نامحرم را از ذهن و دلم پاک کنم و با او مثل گذشته به دیده احترام و زنی پاکدامن نگاه کنم..به نظر شما چکار کنم از این عذاب وجدان خودم را رها کنم