سلام
مادر دو فرزند هستم و من و همسرم حدود 40 ساله هستیم و هر دو تحصیلات خوبی داشتیم. سال گذشته بحران سختی رو پشت سر گذروندیم و تا پای طلاق پیش رفتیم اما خوشبختانه تونستیم از پس شرایط بر بیایم و زندگی زناشویی رو حفظ کنیم.
مشکلی که دارم فحاشی بیش از اندازه زیاد همسرم تو مکالمات روزمره و خصوصا زمان عصبانیت یا دعوا هست که داره به معنای واقعی کلمه صبرم رو تموم میکنه. ایشون از رکیکترین کلمات در مکلامات روزمره جلو دخترم استفاده میکنه و زمان بحث خانوادگی با توصیف و جزعیات خیلی بیشتر همون کلمات رو به من نصبت بیدن و این کار رو با صدای بلند انجام میدن دخترم و دو تا از همسایه ها حتی میتونند اون کلمات رو بشوند و من خیلی خجالت میکشم از این وضع.
با خودشون بارها صحبت کردم و اهمیتی به احساسم نمیدن و توجیحشون این هست که آبرو معنی نداره و ما برای دیگران زندگی نمکنیم و من عصبانی بودم و دست خودم نبود و تو فلان کارو کردی که باعث شدی این حرفا رو بزنم و از این قبیل توضیحات
به عنوان نمونه امروز مشغول آشپزی بودم که دختر کوچکم شروع به گریه کرد بهشون گفتم حواسشون به غذا باشه تا یه لحظه به بچه برسم وقتی برگشتم اشپزخونه دیدم دسته قابلمه داره میسوزه با سرعت از روی گاز برداشتمش و دستم سوخت ایشون متوجه شد و اومد تو آشپزخونه و حدود 20 دقیقه بدترین و رکیکترین کلمات رو در خطاب به من بخاطر اینکه دسته قابلمه سوخت گفتن و در پاسخ به دختر بزرگم توجیحشون این بود که تغصیر خودش بود!!!
الآن انتظار دارند همه چیز رو فراموش کنم و باهاشون بگم و بخندم!
پیشاپیش از راهنماییتون سپاسگزارم و ممنون میشم اگر راهکاری به ذهنتون میرسه کمکم کنید