ماندن در دوراهی طلاق یا ادامه زندگی در دوران عقد
با سلام و احترام
من در سن ۲۸ سالگی با همسرم که ۳۴ سالشون بود آشنا شدم و بدون اینکه رابطه دوستی داشته باشیم ایشون به خواستگاری من آمدند، جواب اولیه من منفی بود ، به علت سیگار که گه گاهی میکشید و اینکه اون آنقدر که مد نظر من بود مومن نبود، اما اون با صحبت و اینکه غریق نجات هست و مومنی به ظاهر نیست و خوش اخلاقیش اعتماد من رو جلب کرد .بعد۳ ماه از خواستگاری و آشنایی ازدواج کردیم. قبل از عقدمون رفتار ایشون و خانوادشون خوب بود.فقط مادرشان افسردگی داشتن که گفتن افسردگی زایمان بوده و برطرف شده و خواهرشون در دوران عقد جدا شده بودند . بعد از عقد رفتار همسرم گاهی خوب و و گاهی غیر قابل تحمل بود . این رفتار ها شامل:
۱-گیر دادن سر مسائل کوچک و گیر دادن به مسائلی جزئی(مثلا چرا به من نگفتی که خواهرت قبل از ازدواج با شوهرش دوست بوده و تو پنهان کاری از من میکنی و تهدید من به خاطر پنهان کاریم، من چون داماد دیگری بعد من آمده معنی تازه دامادی رو نفهمیدم ، الان که خواهرت بعد ما ازدواج کرده بابات نصف قبل بهت جهاز میده ، چرا تلفنت رو دیر جواب دادی……)
۲- تهدید کردن من سر همون مسائل جزئی: بریم خونه خودمون درستت میکنم، خانواده ات رو با این کار تربیت کردم ، بریم خونه خودمون در رو روی تو قفل میکنم مثل کلفت باهات رفتار میکنم ،…..
۳ – دو مرتبه به صورت من سیلی زده به خاطر اینکه حرف جدایی زدم، یکبار هم سر موضوع بی اهمیت مجبورم کرد که توی یک صفحه بنویسم اشتباه کردم و چیزهایی که گفته بود
۴- در مورد ایمانش و سیگار بهم دروغ گفته بود و اطمینانی که داده بود نسبتا الکی بود
۵ – به من اعتماد نداره اینو با رفتارش نشون داده
۶- وقتی من حرف جدایی زدم در دو صحبت جدا با پدر و مادرم به پدرم گفته که من دوست پسر دارم و از مادرم پرسیده که من قبلاً مشکلی از لحاظ روحی داشته ام یا نه و در محل کارش دختری هست که میدونه متاهله و بعد جدایی حاضر هست باهاش ازدواج کنه
۷ – شب قبل دعوا میکنه و پیام های ناراحت کننده میده و فردا میاد از گوشی من پاکش میکنه ، حتی یک بار بعد از یک ناراحتی پیامهای ناشایست به پدرم زده و فردای آن روز گفته گوشیم دست دوستم بود و اون این پیامها رو داده
۸ – (مهمترین ) به خاطر همه موارد بالا و صحبت با پدر همسرم و اظهار ایشون که من قبل از ازدواج میخواستم بهت بگم و اگر دیر عقد میکردید خودشو نشون میداد خیلی از ادامه زندگی با ایشون میترسم میگم شاید تهدید ها واقعی باشه علاقه و اعتماد من هم خیلی کمتر شده.
پیش مشاور هم رفتیم . مشاور با صحبت با هردومون طی چند جلسه و صحبت با پدرش بهم گفت ازش جدا شو،
الان نزدیک یک ماهه رفتارش یکم بهتر شده و میگه دوستم داره و طلاقم نمیده
از آینده میترسم نمیدونم چیکار کنم
میشه منو راهنمایی کنین
دوراهی طلاق یا زندگی
سلام دوست من
ب نظر بنده زندگی با یک همچین فردی اصلاح صحیح نیست،حتی کاملا نشدنیه.
ایشون علاوه بر اینکه از سلامت روان برخوردار نیستن،ب بلوغ فکر هم نرسیدن.از این گذشته ظاهرا آدم بی چشم و رویی هستند.
همه موارد ک شما بیان فرمودید ب وضوح نشان دهنده این هست ک باید جدا بشید…رفتار های ایشون اصلا در حد یک آدم عاقل و بالغ و با فرهنگ نیستن.
دوباره تأکید میکنم،بلا درنگ باید جدا بشید.
هیچ دلیلی برای اینکه شما رو مجاب ب زندگی با ایشون بکنه وجود نداره.
(ببخشید ک در مورد شوهرتون خیلی صریح نظرمو بیان کردم.واقعیت رو گفتم.)