مشاوره خانواده
سلام و احترام
من شش ماهه که ازدواج کردم و با همسرم زندگی میکنم.عاشقش هستم و همه جوره از زندگیم راضی ام. اما همش احساس میکنم بدنم برای همسرم راضی کننده نیست و این عذابم میده. من لاغرم. نه خیلی زیاد ولی مشکل اینجاست کههر کار کنم چاق تر نمیشم و اینکه خیلی جوان تر از سن واقعیم نشون میدم به خاطر مدل صورتم هست و ارثیه این یه فاکتور مثبت از نظر همسرم نیست چند بار گفت که چرا از اونهایی که ده سال بزرگتری انگار کوچیکتری و قیافش ناراضی بود. سالهاست تلاش کردم چاق بشم ولی بی فایده بوده. شوهرم همش بهم میگه چاق شم و انگار تنها دل خوشیش اینه که منتظر چاق شدن من بمونه ولی نمیدونه که نمیشم عذاب میکشم نمیدونم چیکار کنم. بارها پیش اومده در زمان معاشقه با اینکه خودش شروع کرده ولی خودش تموم میکنه و ادامه نمیده. میفهمم که انداممو دوست نداره و حتی صورتم براش سکسی نیست. اعتماد بنفس کافی دارم و به خودم میرسم ولی این دو مورد از حوزه توانایی های من خارجه. نمی خوام از دستش بدم. رابطه جنسیمون هم برای من عالیه و برای اون نه به اندازه من. برای شروع رابطه جنسی از من به اندازه ای که از عهدم خارجه انتظار عشوه و دلبری داره بعد که انجام میدم همش ایراد میگیره اوایل همش میگفت دلم می خواد لباس سکسی بپوشی ولی وقتی میپوشم میگه همون لباسای خودتو بپوش خودت انگار بیشتر میدونی چی بهت میاد. یه بارم خندید بهم وقتی لباس خواب تو تنم دید دیگه نپوشیدم. سعی میکنم جدی نگیرم ولی خیلی قلبم درد میگیره اعتماد بنفسمو از دست دادم. اخه آدمی هم نیست که بخواد اذیتم کنه حس میکنم این حق رو ازش گرفتم و لذت نمیبره در حالی که من همه چیزشو عاشقانه دوست دارم و لذت میبرم حتی وقتی که عصبانی وبد اخلاقه.
با سلام خدمت شما دوست عزیز
با توجه به مطالبی که مطرح کردید به نظر می رسد خیلی ناراحت و پریشان خاطر هستید و احساسات شما در این زمینه کاملا قابل درک است.
احساس طردشدگی و اینکه فکر کنیم مورد علاقه و دوست داشتنی نیستیم و از سوی محبوبمان پذیرفته نمی شویم بسیار ناراحت کننده و دردناک است.
اما باید دید که بر چه اساسی در چنین شرایطی شما باید اینگونه واکنش ها را به بدترین شکل ممکن تفسیر و برداشت می کنید.
همانطور که می دانید آنچه باعث شکل گیری احساس مثیت یا منفی در افراد می شود خود آن رویداد و موقعیت نیست بلکه تفسیر و برداشت آنها از واقعیت است.
مثال معروفی که در این زمینه وجود دارد این است که می گویند یک نفر را فرض کنید که در یک خانه ویلایی بزرگ شب را تنها است و به هنگام خواب ناگهان یک صدایی را از داخل حیاط می شنود واز خواب می پرد.
اگر فکر کند که حتما صدای گربه بوده، دوباره سعی می کند بخوابد و احساس خاصی را هم تجربه نمی کند.
اگر فکر کند که حتما دزد است، مضطرب می شود و ممکن است از جا بلند شود و حرکتی بکند مثلا با چوب به سمت حیاط بروود یا چراغ ها را روشن کند و …
در این مثال یک رویداد می تواند باعث ایجاد احساسات متفاوت به دنبال فکر و تفسیر متفاوت در فرد بشود.
و اگر دقت کنید می بینید این رویداد، یعنی صدای ناگهانی نبوده که باعث ایجاد احساس اضطراب و یا احساسات دیگر شده، بلکه تفسیر و برداشت فرد از ماجرا بوده که احساسات مختلف را به وجود می آورد.
این ماجرا درباره تمام وقایعی که ما در آنها احساسات و هیجانات خاصی را تجربه می کنیم صدق می کند.
به عبارت دیگر باید دید که چه فکر و تفسیری پشت آن وجود دارد و آیا درست و بر مبنای واقعیت است و یا فکر منفی و ناکارآمد است.
برخی از تفسیرها و افکار به عنوان خطای ذهنی شناخته می شوند که یکی از آنها شخصی سازی است.
در این نوع خطا واقعیت بیرونی تحریف می شود و به صورت نادرستی مورد تفسیر قرار می گیرد.
به این صورت که فرد در آن دلیل هرگونه اتفاق بیرونی را در خودش می بیند و سیر شخصی از ماجراها می کند.
توجه به اینگونه افکار گاهی مانع ما برای داشتن زندگی لذتبخش می شود چرا که همواره صرفا انرژی روانی از ما می گیرد و ما را از مسیر اصلی خواسته هایمان منحرف می کند.
چرا که وقتی افکار سرزنش آمیز داریم و در آن به خودمان برچسب هایی مانند دوست نداشتنی، نا زیبا و یا دیگر صفاتی می زنیم یعنی خودمان را در حد آن برچسب یا صفت کاهش می دهیم و راهی برای رهایی از آن هم وجود نخواهد داشت.
این در حالی است که اگر ما خودمان را همانگونه که هستیم بپذیریم و لااقل درباره صفات و ویژگی های تغییر ناپذیری مانند یکسری ویژگی های جسمانی و یا شخصیتی که بهرحال جزوی از شخصیت ما هستند، اینگونه افکار برای ما آزاردهنده نخواهد بود.
به نظر می رسد باید یک بررسی و ارزیابی درباره احساس ارزشمندی و معیار سنجش و ارزیابی خودتان درباره خودتان انجام دهید تا ببینید مسئله اصلی از کجا هست.
مثلا آیا شما معیار ارزشمندی و یا بی ارزشی خودتان را بر اساس نظر و قضاوت دیگران قرار می دهید؟
آیا همواره خودتان را با دیگران مقایسه می کنید و خودتان را بابت آنچه هستید سرزنش می کنید؟
آیا اگر مورد پسند کسی قرار نگیرید و نتوانید دیگران را از خودتان راضی و خشنود سازید احساس گناه می کنید؟
آیا درگیری ذهنی زیادی با این موضوعات دارید که آیا اطرافیانتان را توانستید راضی نگه دارید یا خیر و با کوچکترین نشانه دلیل آن را در خودتان ببینید و خودتان را از این بابت سرزنش کنید؟
اگر اینگونه باشد به شما پیشنهاد می شود برای بررسی بیشتر و دریافت راهنمایی های مورد نیاز در این زمینه برای دریافت مشاوره فردی اقدام نمایید.