سلام من مدت 8 ساله که ازدواج کردم و یه پسر 4 ساله دارم در طول ازدواجم من از بعد از ازدواج با همسرم مشکل داشتم و این مشکل روز به روز بیشتر شد دیر وقت میخوابید و تا 1 ظهر خواب بود اصلا به من اهمیت نمیداد و تنها به روابط زناشویی میل داشت من حتی برای خرید یا هرچیز دیگه ای مثل مسافرت بهش میگفتم بیا با هم بریم میگفت با داداشتد برو یا با مادرت یا بابات برو دیگه منم به مرور ازش سرد شدم و دیگه تمایلی به زندگی باهاش ندارم اصلا ابراز محبت بلد نیست با اشتباهاتش ورشکست شد و سال پیش زندان افتاد تمام تلاشمو کردم کمکش کنم یه آقایی رو معرفی کرد برای اینکه مشکل زندانشو مرتفع کنه اونم اومد و از اینکه همسرم هیچ وقت از زندگیش هیچ چیزی به من نمیگفت از ما کلاهبرداری کرد حالا همه اینا به کنار همش میگه تو باعث این اتفاق ها بودی خودت پولو دادی رفت و….خیلی حرف های دیگه جالب اینجاست که میگم ازت خسته شدم میخوام برم میگه برو از اولش هم برای پول اومده بودی در صورتی که نه خونه داره نه ماشین نه هیچ چیز دیگه….انقدر الان سر درگمم و نمیدونم باید چکار کنم از طرفی نگران پسرمم از طرفی دل سرد شدم از زندگیم و نگران خودمم