سلام من یه دختر 21ساله و همسرم 29ساله است دو سال و نیم ازدواج کردیم ازدواجمون عاشقانه و با مخالفت اطرافیان بود همسرم هیچی پول نداشت و تازه سه ماه بود که از زن اولش جدا شده بود و یک بچه چند ماهه داشت که بسیار دلتنگش بود خونه شو با مهریه از دست داده بود و تو خوابگاه آقایان افتاده بود ما در اوج نیاز برای وجود همدم باهم آشنا شدیم و در عرض یک ماه هم عقد کردیم و به حرف هیچکس گوش نکردیم الان بعد گذشت دو سال و خورده ای هیچی پس انداز نداریم خونه هم نتونستیم رهن کنیم و این مدت پدر و مادر من حمایت مالی کردن اما باتوجه به اینکه همسرم دچار افسردگی شدید ناامیدی و طلب کاری از عالم و آدم هستش نمی‌دونم باید چیکار کنم شغل همسرم پیک موتوری است و بعضی روزا می‌ره سرکار بعضی روزا نمیره و تقریباً ما ماهی یکبار الی دوبار بعد دعواهامون به این نتیجه میرسه که ازدواجمون اشتباه بوده و میگه جدا شیم و طلاق بگیریم یا اینکه من یکسال برم کار کنم شاید بشه تو برگرد خونه بابات … قبح جدایی و طلاق شکسته شده و هربار حتی با یک دعوا کوچک این پیشنهاد میده ‌..من اوایل سعی کردم نگهش دارم و هی بهش دوماه دوماه سه ماه سه ماه فرصت دادم که درستش کنه کمی رو به جلو حرکت کنیم اما فایده نداشت الآنم با هربار پیشنهادش موافقت میکنم اما پشیمون میشه و به قول معروف دلمون نمیاد زندگیمونو خراب کنیم اما آسی شدیم و پدر و مادرم هم از دعوا ما خسته شدن..‌همسرم پدر نداشته و مادر و فامیلش هم شهرستان گرگان هستن و ما با هیچ کس جز پدر و مادر من ارتباطی نداریم چیکار کنیم خواهش میکنم کمکمون کنین . جدا شیم یا میشه مشکلاتو حل کرد??