با سلام و وقت بخير
من 39 ساله هستم كارمند و كارشناسي ارشد دارم مشكلي دارم كه به تفضيل برايتان توضيح ميدهم. يك پسر 3 ساله دارم 6 ماه پيش به اتفاق همسرم به منزل برادرم رفتيم كه پسرم و برادرزاده ام با هم دعوا كردند و من گفتم توي دعواشون دخالت نكنيم خودشون با هم كنار ميان
همين جمله من همسرم رو برافروخته كرد و اونجا جواب تندي به من داد كه تو بچه هاي ديگران اهميت بيشتري داره تا بچه خودت
شب سر اين موضوع با هم بحثمون شد. و گفت خانواده تو بچه من رو عقده اي ميكنند. و چون من شاغل هستم پسرم را خونه مادرم نگه ميدارم گفتم پس من بچه رو نميبرم خونه مادرم خودت يه فكري به حالش بكن
فردا موقع رفتن به سر كار من از خانه زدم بيرون اومد دنبالم كه بچه رو مگه نميبري گفتم خودت ميدوني
سر كار بهم پيغام داد تو لايغ مادري نيستي و بچه رو برد شيراز خونه مادرش (در نظر بگيريد پسر من 2 سال و نيمه بود)
من يك هفته صبر كردم تا بچه رو بياره ولي خبري ازش نشد تا اينكه همراه پدرم بدنبال پسرم به شيراز رفتم
در آنجا تا من رو ديد بچه رو برد تو اتاق و در رو قفل كرد و اصلا توجهي به التماس هاي من و پدرم نكرد. پدرش هم گفت بچه مال پدره
من به كلانتري رفتم و جالبه كه اونجا هم گفتند چيزي نشده پدري پسرش رو برده خونه پدرش
خلاصه بعد از اين ماجراها برگشت و چند ماهه با هم زنگي ميكنيم
فقط اينكه من بهش گفتم منزل پدري تو نميام چون تو نهايت بي احترامي رو به من ميكني جلو اونها
مشكل من اينه كه وقتي ميره شيراز بچه رو با خودش ميبره
وقتي برميگردنند پسرم بشدت وابسطه ميشه و به من ميچسبه و به بهانه گير شده.
بماند كه من در مدت نبود پسرم شب و روز ندارم
و نميدونم چكار كنم همسرم نه حاضره بياد مشاوره نه راجع به موضوع حرف ميزنه