سلام همسرم دردوران عقد روابطش باخونوادم درحد معمولی بود اما اززمان ازدواجمون شدیدا باهاشون مشکل پیداکرده اصلا چشم دیدنشون رو نداره الان دوماهه خونه خودمونیم نزدیک ۱۰بارخونوادش اومدن خونمون منم ب بهترین شکل پذیرایی کردم همیشه احترامشونو دارم چون واقعا دوستشون دارم اما هربار خونواده من میان کلا دوبار اومدن همون دوبار بااخم و دلخوری مابوده…همش میگه نمیخوام ببینمشون من هم تک دخترم مامانم دائم گریه میکنه هفته ای یه بار بیشتر منو نمیبره خونه مامانم اما ۷روز هفته خونه مامانش سرمیزنیم..هرچقدر سکوت میکنم بدتر میشه حرفی هم میزنم میگه ازشون خوشم نمیاد دلم نمیخواد ببینمشون..هروقت هم خونه مامانم میریم بهترین غذا و بهترین میوه و بیشترین توجه رو بهش میکنه اما باسکوت میره میشینه میخوره بعدم میایم نه حرفی میزنه نه بگو و بخندی هیچی..انگار طلب داره ازشون..من واقعاااا دارم عذاب میکشم نمیدونم چیکارکنم کارم شده گریه و دعا اما درست نمیشه