سلام .من 22 سالمه و شوهرم 28.شوهرم پسر خالمه .دو ساله و هفت ماه عقد بودیم تو دوران عقد پدر من همه خرج و مخارج من رو قبول داشت و حتی اگر منو همسرم همراه اونا مسافرت میرفتیم مخارج هر دومون رو میداد همسر من فشار مالی رو احساس نمیکرد شاید ماهانه پنجاه تومن به من میداد.بعد عروسی کردیم و اختلافات زندگی ماهم شروع شد خاله ام مسبب این اختلافات بود.شوهرم از شب عروسی با خانواده من قهر کرد به بهانه اینکه هدیه ازدواجی که خانواده من دادن(2میلیون) از نظر اون کم بود در حالیکه خانواده خودش هیچ هدیه ای به ما ندادن.همین باعث شد که گفت حق ندارن خانواده ات بیان خونه من و دعوا ها شروع شد من تک دخترم و به خانواده ام به شدت وابسته.مدام میشینم و گریه میکنم و میگم چرا من باید اینقدر تنها باشم که حتی مادرمم نتونه بیاد خونم .از اینها گذشته شوهرم مدام تو خونه ادا خانواده منو درمیاره و میخنده و بهشون فحش میده این منو عصبی میکنه.من هیچ دوستی ندارم و با کسی غیر از مادر شوهر و خاهر شوهرم رفت و امد ندارم شوهرم دوست نداره .حالا که مادرم هم نمیتونه بیاد اینجا واقعا احساس تنهایی میکنم احساس خفقان میکنم مدام بغض تو گلومه و با کوچکترین چیزی میزنم زیر گریه.درد عصبی ام تشدید شده و واقعا در عذابم .شوهرم طابع دستور و حرف مادرش هست و اگر مادرش بیاد اونجا و من کم محلیش کنم فتنه به پا میکند .نمیدونم چیکار کنم.فکر خودکشی یا طلاق به سرم زده ولی فکر دیگری که راه حل این موضوع باشد نه .چیکار کنم پا مادرش از زنگیمون بریده شه (شوهرم فقط حرف مادرش رو گوش میده) چیکار کنم اینقدر منو عذاب نده و با خانوادم خوب شه . و چیکار کنم به حرفام گوش بده و رام من شه