سلام من دختر ۲۷ ساله ای هستم که حدود ۶ سال با اقایی در رابطه بودم.این اقا حدود ۹ ماه از من کوچیکتر بود.من کاملا هدفم از رابطه با ایشون ازدواج بود.اما ایشون خیر،توو این ۶ سال خیلی کشمکش داشتیم.واقعیتش ب خاطر نداشتن کار ایشون هم فعلا قضییه ازدواج منتفی بود و در هر صورت باید صبر میکردیم.۶ سال با یه سری وعده ی توو خالی با هم دیگه سر کردیم و بخوام خلاصه بگم خام حرف هاش شدم و گول خوردم.در کمال ناباوری ۳ ماه پیش متوجه شدم در رابطه با یه خانمی برای اشنایی ازدواج سنتی هستن که مادرشون براشون این ارتباط رو ترتیب دادن
چیزی که منو اذیت کرد این بود ک حدود ۱ سال در حال جست و جو توو فامیل برای انتخاب زن برای ایشون بودن و علی رغم رابطه خیلی زیاد و صمیمی ک ما با هم داشتیم من اینو متوجه نشده بودم.وقتی من فهمیدم ایشون بازم برای جدایی مقاومت کرد و با اینکه با اون خانوم ب قصد ازدواج بیرون میرفتن اما مدام ب من زنگ میزدن و میومدن دم خونمون و میگفتن اکن خانوم انتخابش نیست و ب اصرار مادرش ازدواج میکنه باهاش.و مدام برای من از این میگفتن ک نمیتونن از من جدا شن.خلاصه ک بالاخره حدود ۲ هفته پیش بعد ۲ ماه اشنایی با خانومشون عقد کردن
اما هنوز هر ازگاهی زنگ میزنه و پیام میده بهم
و با توجه به اینکه من حتی جواب یه پیامشم نمیدم جوری که حتی پیام هاش رو بازم نمیکنم بازم زنگ میزنه و شکایت میکنه از اینکه من دیگه دوسش ندارم که جواب نمیدم
من واقعا از رابطه باهاشون ضربه خوردم و دیگه میخوام زندگی جدیدی رو شروع کنم اما انگار زنگ زدن ایشون مثل بنزین روی اتیش میمونه.مدام توو فکرم هست
مدام تجسم میکنم الان اونا با هم اینجوری میکنن.الان با هم فلان جا میرن.الان فلان مراسم رو دارن و ….
مدام در حال تصویرسازی زندگی ایشون با اون خانوم هستم و خودخوری میکنم
از فکر اینکه اون ازدواج کرده و خوشبخته و من تنها موندم عذاب میکشم.از اینکه بازیچه شدم و دست اخر اونی ک ضرر کرد من بودم و ایشون ضرری نکرد و خیلی راحت بعد استفاده کردن از من با یکی دیگه ازدواج کرد و عشق و حال میکنه
میخوام فراموش کنم و عبور کنم اما تماس هاش هی منو یاد اون میندازه
به نظرتون باید چیکار کنم ک انقد اذیت نشم و بتونم این دوره رو بگذرونم