سلام من یه دختر ۱۸ساله ام من به دلیل مشکلات خانوادگی خیلی در رنج و عذابم همش به خودکشی فکر میکنم من توی مدرسه تیزهوشان درس میخونم و تنها امیدم به درسم بود ولی خانوادم انقد فشار روحی بهم وارد میکنن نمیتونم درسمو بخونم همش گریه و افسردگی و ناامیدی شده زندگیم پدرو مادرم خیلی پیرن و‌بی سوادن دوتا خواهر بزرگتر با یه دونه داداش دارم داداشم خیلی اذیتمون می‌کنه همش تهمت و فحش میده همرو میزنه بابام چون پیر و ناتوانه نمیتونه جلوش وایسه چون اونم میزنه نسبت به همه بدبینه مدام گوشی ها رو چک میکنه توی جمعی بشینی همش نگات می‌کنه ببینه چجور رفتار میکنی در ضمن ۲۷سالشه و اصلا کار نمیکنه بیست و چهار ساعته تو خونس انقد اخلاقش گنده هیشکی حاضر نیس باهاش دوست بشه و خودشم تنهایی رو ترجیح میده به همه بی احترامی میکنه منو خواهرام اصلا باهاش حرف نمیزنیم ولی باز اذیتمون می‌کنه وکتک میزنه از خودم متنفر شدم دیگه من خودم حافظ قرانم و خیلی آدم معتقدی ام ولی از وقتی این اخلاقیات داداشم شدیدتر شده کالا از خدا فاصله گرفتم خواهر بزرگترم امروز میخواد عقد کنه وای نمی‌دونید دیشب داداشم با نامزد خواهرم چقد دعوا کرد ابرومون رفت اونم دیگه گفته پا نمیزاره خونمون همشم سر هیچی فقط دوست داره مشکل درست کنه خواهرم همش گریه میکنه حقم داره ما نه میتونیم ازدواج کنیم نه درسمونو بخونیم به هیچ فامیلی هم نمی‌تونیم مشکلمونو بگیم کمکمون کنن چون اگه بفهمه خونه رو رو سرمون خراب میکنه همش میگه باید زندگیتونو جهنم کنم نمی‌دونم چرا نمی‌دونم هدفش چیه فقط مشکل ما با مرگ حل میشه الان من همش به فکر خودکشی ام اصلا انگیزه ای واسه ادامه دادن ندارم خیلی از لحاظ روحی ضربه خوردم از اینکه همیشه چشام غرق اشک باشه خسته شدم نمی‌دونم باید چیکار کنم میترسم به اورژانس اجتماعی زنگ بزنم بعد چند روز ولش کنن و اینم برگرده بدتر شه بنظرتون راهی هست😔