سلام من ۱۸ سالمه و تهران زندگی میکنم و با پسر خالم ک ۲۲ سالشه و اردبیل زندگی میکنه ۱ سال ک نیمه تقریبا نامزد کردم ما از قبل از نامزدی باهم دعوا و بحث داشتیم ک ی بارم ک خیلی شدید بود ک اون ازم عکس های بدجور میخواست ک من گفتم نمیدم و ب دعوا کشیده شد و خانواده ها اومدم وسط گفتن تصمیم بگیرین میخواین همدیگرو یا ن ک اونجا باهام صحبت کرد گفت فراموش کنم و ی دفتر جدید باز کنیم منم قبول کردم کلا دعوا و بحث داشتیم ک همو هم نمیدیدیم تقریبا هر ۴ ماه یا ۶ ما میدیدم همو و از طریق تماس و چت باهم ارتباط داشتیم چندین بار ت دعوا بهم توهین کروش فحش دادش و گفتش ک ازم متنفره و هرسری ک بحث قطع رابطه هم میشد میگفت خودمو میکشم بریو اینا تا ۶ ماه قبل عید ک همه چی خوب بود درسته اون سرد بود کمتر زنگ میزد اس نمیداد بی حوصله جواب میداد تا اینکه اومد گفت ب درد ت نمیخوریم و توام ب درد من نمیخوری لیاقت ت بیشتر از منه و این شد شروع بحث ک من گفتم مطمعنی از حرفات گفت اره و حتی گفت ک ب خانوادت بگو من با دختر دیگه ای رابطه دارم تا نامزدی و زودتر بهم بزنن درحالی ک امکانش شاید بوده باشه چون گوشیشو تا بحال دست من نداده و تقریبا همه فالوراشم دختره بعد ی مدت پشمون شده بود و شروع کرد به معذرت خواهی ولی من دیگه قبول نکردم تا عید ۹۹ که اومدم و خانواده هاو من باهم حرف زدیم من راضی شدم فزصت دیگه بهش بدم ک اونم ۲ روز بیشتر طول نکشید که ۳ روز باهام قهر کرد ک چرا خونه مامان بزرگت میخوابی چون من پسر دایم هم مجرده و انجا میمونه من‌باخانواده اونجا خوابیدم جتی قبلش ازش اجازه گرفتم ک بخوابم اونجا ناراحت میشی ک گفت نه حتی من بازم بعد اون چند روز زنگ زدم ب مامانم گفتم دعوامون شده و اون بره شام دعوتش کرو با اینکه گفت میام نیومد و من جلو خانوادم شرمنده شدم و اینکه میگه حرف فقط حرف منه و تو باید قبول کنی چون بعضی چیزارو نمیفهمی بعد اون حتی قبول نمیکرد کارش اشتباهه من حق ندارم با دوستام برم بیرون ولی خودش با دوستاش میرن بیرون خودشم چندین ساعت و اینکه نامزدم خیلی عصبیه میگه من ب خانواده خودم احترام قاعل نیستم چ برسه تو و خانوادت پدرش مبگه این حرفا رو از روی عصبانیت میزنه و فک میکنم ک فقط ب فکر رابطه جنسیه و من براش اهمیتی ندارم من تصمیم گرفتم نامزدیو تموم کنم با اینکه خانوادم راضی نیستن چون ب فکر ابروشونن ولی با این حال یکمی شک دارم تو دوراهی موندم لطفا کمکم کنید خواهش میکنم