سلام من حسام هستم . حدود هشت ماهه که با همسرم ازدواج کردیم یه ازدواج عاشقانه . الان حدود یک هفته اس که همسرم بشدت افسورده شده … خودش میگه ناراحتی هام روی هم جمع شده و یهو بروزش داده و هر روز میگه امروز یا فردا خوب میشم ولی خوب نمیشه . بارها تلاش کردم باهاش صحبت کنم ولی اصلا احساساتش رو بروز نمیده . خیلی سعی کردم باور کنید … فقط بهم گفت که از تنها چیزی که تو زندگیش راضیه من هستم و از من ناراحت نیست…. چند وقت پیش هم یبار وقتی ناراحت بود گفت از خداشه که من اشتباهی کنم تا کلا دور زندگی رو خط بکشه … انگار تنها بهانه اش برای ادامه زندگی منم …. خوب این باعث ناراحتی و وحشت من شد …. من و همسرم رابطه امون با هم خوبه … این خوب که میگم نظر خودشه که با رفتار و گفتارش بهم میگه …. ولی راستش حس میکنم همسرم از وضع مالیمون راضی نیست … میره سر کار خیلی هم اذیت میشه بارها بهش گفتم نرو میگه که نه اگه من نرم سر کار ما از گرسنگی میمیریم … میگه که فبیای فقر داره … من حقوق ماهیانه ام حدود 6 تومنه که 4 تومن قسط دارم … درسته دو تومن پول کمیه ولی برای ما که خونه مال خودمونه فکر میکنم در حد گذرون زندگی خوب باشه …. خیلی باهاش صحبت میکنم سعی میکنم انرژی مثبت بهش بدم .. میگم که درامدم اینطوری قرار نیست بمونه و بهتر میشه ولی انگار اصلا حرفامو باور نداره … من اصلا اینو به خودش نگفتم ولی فکر میکنم ریشه بیشتر نارضایتی همسرم از زندگی اینستا هست … همسرم حداقل در روز 2 ساعت داخل اینستا میگرده … روزهای تعطیل که 50 درصد تایم روز تو اینستا هست … ببینید من بچه پولدار نیستم ولی خب فقیر هم نیستم … ما هنوز یک سال نشده که متاهل شدیم ولی خب خونه داریم اونم خودم خریدم با دسترنج خودم نه ساپورت خانواده …. وسایل زندگیمون مدرن و مرتبه … شکر خدا … باور کنید اصلا در حدی نیست که همسرم بخواد ناراحت باشه اونم اینطوری ولی نمیدونم چرا اینطور شده … هر کاری میکنم شادش کنم یا نمیشه یا در حد چند ثانیه اس …. خودش میگه دلایل ناراحتیش زیاده مثلا نبود مادرشرمشکلاتش تو محیط کار و … ولی تا چند جمله صحبت میکنه بعدش میره سراغ این جملات که ما چرا ماشین نداریم … ما چرا مسافرت نمیریم … ما چرا نباید ماهی چندبار بریم رستوران ما چرا نبابد سفرای خارجه بریم … منم مردم بخدا بعد از هر بار شنیدن این حرفا خورد میشم ولی به روش نمی یارم میگم درست میشه ما هنوز اول زندگی هستین …ولی انگار حرفامو اصلا نمی شنوه … منم دو شیفت کار میکنم ولی خب خرج زندکی بالاس وگرنه مگه من دوست ندارم مسافرت برم و … من باهاتون صادقم چون میخوام کمک بگیرم من ادم خسیسی نیستم اصلا اصلا ولی در حدی پول ندارم که بخوام چیزایی که همسرم بخواد رو براش فراهم کنم با این حال خیلی وقت ها از خواسته های خودم میگذرم کاملا تا شاید خواسته های اون رو فراهم کنم … واقعا از دیدن حال ناراحت اون خسته و عاجز شدم … باید چیکار کنم تا حالش بهتر بشه … هرکاری باشه میکنم …