سلام من وقتی پسرم دوساله بود از شوهرم جدا شدم الان پسرم ۱۴ سالشه پدرش از پنج سال پیش مجدد ازدواج کرد اونم با کسی که مطلقه بود و یک دختر دوساله داشت . لازم به ذکر است که عرض کنم که همسر سابقم با پدر مادرش در یک خانه ولی دو طبقه ی مجزا زندگی می‌کنند واز لحاظ اعتقادی به شدت متدین و خیلی به اصطلاح مومن هستند . این خانوم از همان اول با ورودشون رفتن در نقش مامان وب و عر کاری برای پسر من کردند که خودشونو جا کنن و پسر من هم خوب کمبودهایی داشت به شدت به این خانوم وابسته شد تا جایی که اگر حس می‌کرد دخترش برای پسر من دردسر محسوب میشه سه ماه چهار ماه دخترشو میبرد پیش مادرش تا جلوی چشم پسرم نباشه و آرامش داشته باشه اما نمی‌دونم چی شد یهو اخلاق این خانوم ۳۶۰ درجه تغییر جهت داد و ورق از هر لحاظ برگشت پسر من خیلی شوک شد ضربه ی بدی نورد از این تغییر رویه اونم ناخودآگاه با اون خانوم شد دشمن و همیشه میگفت اگه تو بری مامانم برمیگرده و خلاصه بگم اون خانوم که تا دیروز فرشته ی مهربونش بود شد برای هند جگر خوار الان پسرم در سن بلوغه بسیار سرکشه و به هیچ. قیمتی حاضر به درس خوندن نیست حرف گوش نمیده به راحتی دروغ میگه به راحتی‌به غریبه ها وابسته میشه و دیروز که بعد از مدتی اورده بودم که ببینمش از من راجع به مواد مخدر سؤالای پرت و پلا میپرسید . نا گفته نماند پدرش هم این مشکل دروغ گویی رو داره و داشته و دلیل اصلی جداییه ماهم همین بود . اصلا هم همکاری نمیکنه در اینکه پس

بیشتر به بچه اهمیت بده
من چکار کنم ؟