نمیدانم چه تصمیمی بگیرم
سلام خسته نباشین
7ماه پیش از طرف همکار محل کار قبلیم پیشنهاد آشنایی داشتم و از اول گفتم که اهل دوستی و… نیستم خودش هم گفت که تو خانواده اونام دوستی نیست
خانوادش در شهر دیگه ای زندگی میکنن و خودش و خواهرش باهم
3ماه بعد از آشنایی (عید)قرار شد وقتی میره پیش خانوادش مطرح کنه و بعد از عید برای ازدواج اقدام کنیم بعد از اینکه اومد گفت خودش شرایط نداره و زمان میخواد
بعد از یک ماه با اصرار من گفت خانوادش مخالفن و راضیشون میکنه
رابطه ما ادامه داشت و مداما سر این موضوع بحثمون میشد تا اینکه بعد از 7ماه میگه من فعلا نمیتونم ازدواج کنم چون نمیتونم زمان بگم
تا اون زمان با هم دوست باشیم
شرایط خانوادگی من از اول دوستی نبوده گفتم رابطمون رو کلا تموم کنیم ولی ایشون قبول نمیکنه و مداما ابراز دلتنگی و… میکنه نمیدونم چیکار کنم میشه راهنماییم کنین که آیا ادامه دادن این رابطه عاقلانه است یا نه؟
سلام،بیشتر از یکساله که با اقایی از طریق شبکه اجتماعی آشنا شدم،بنظر ٱدم موجهی میاد،موقعیت مالی و اجتماعی خوبی داره،هر دو از دو شهرستان مختلف هستیم،و هر دو همسن،تو این یکسال هیچ تلاشی نکرد ک همدیگرو ببینیم من،اهل روابط دوستی نیستم،و چون ایشون شرایط مناسبی داشت،رابطمو شروع کردم،الان خیلی سرگردون شدم،نمی دونم چکار کنم،اصلا میخواد چکار کنه،دوسه باری بهش گفتم بیاد ک همدیگرو از نزدیک ببینیم،ولی تعلل می کنه،نمیخوام بیشتر اصرار کنم، شما بگید،من با این رابطه چکار کنم،دوسش دارم،اونم بنظر میاد ک علاقمنده،این بلاتکلیقی اعصابمو خراب کرده،لطفا راهنماییم کنین
پس دوست عزیز مشکل رو درون خودتون جستجو کنید …چون ایشون هیچ تمایلی برای گسترش رابطه حتی برای دیدن شما نداره
پس تکلیف شما کاملا روشن و مشخصه و بستگی به شخص شما داره که به این رابطه ادامه بدید یا کات کنید
سلام خسته نباشین
۷ماه پیش از طرف همکار محل کار قبلیم پیشنهاد آشنایی داشتم و از اول گفتم که اهل دوستی و… نیستم خودش هم گفت که تو خانواده اونام دوستی نیست
خانوادش در شهر دیگه ای زندگی میکنن و خودش و خواهرش باهم
۳ماه بعد از آشنایی (عید)قرار شد وقتی میره پیش خانوادش مطرح کنه و بعد از عید برای ازدواج اقدام کنیم بعد از اینکه اومد گفت خودش شرایط نداره و زمان میخواد
بعد از یک ماه با اصرار من گفت خانوادش مخالفن و راضیشون میکنه
رابطه ما ادامه داشت و مداما سر این موضوع بحثمون میشد تا اینکه بعد از ۷ماه میگه من فعلا نمیتونم ازدواج کنم چون نمیتونم زمان بگم
تا اون زمان با هم دوست باشیم
شرایط خانوادگی من از اول دوستی نبوده گفتم رابطمون رو کلا تموم کنیم ولی ایشون قبول نمیکنه و مداما ابراز دلتنگی و… میکنه نمیدونم چیکار کنم میشه راهنماییم کنین که آیا ادامه دادن این رابطه و فرصت دادن عاقلانه است یا نه؟
خب دوست عزیز از اول قرار دوستی نداشتید ولی ایشون هم شرایط ازدواجو نتونستن فراهم کنند پس در این مورد بحثی نیست
به همین خاطر از این به بعد بستگی به خود شما داره که به این رابطه براساس معیارهاتون ادامه بدید یا در همین مرحله ارتباط رو پایان بدید ؟
چون هر روز که بگذره وابستگی هر دوی شما بیشتر خواهد شد تا روزی که با تمام شرایط خوب و بد نمیتونید از این رابطه که ممکنه بی نتیجه هم باشه ، خارج بشید
(از ۲ماه بعد آشناییمون تا حدودی رابطه هم داشتیم و اشتباه خودمم بود چون هربار میگفت ما برای همیم و من باور داشتم فکر میکردم نهایتا تا ۲ماه دیگه رابطمون جدی میشه) بهش گفتم تموم کنیم اما ایشون گفتن ۱ماه زمان میخوان
که مادرشون بیان با مادرم صحبت کنن و بعد از عید ازدواج کنیم
وابستگی بینمون شدید بود و ۱ماه فرصت رو هم دادم گفتم در ارتباط نباشیم ۱ماهو قبول کردم ۱هفته مونده بود به تموم شدن ۱ماه دیدم هر روز صبح بخیر میگه و دوباره داره مثل قبل میشه و موضوع رو مطرح نمیکنه بهش گفتم چیشد؟ گفت که راضی نشدن
منم برای اینکه تکلیفمون مشخص باشه گفتم یکی از آشناهامون هست اگر خانواده ام قبول کنه حرفی ندارم خیلی عصبی شد و گفت ما هنوز رابطمون تموم نشده و…
گفتم بالاخره تا کی صبر کنم اگه اینم نشه خانواده ام هر کسی رو بگن حرفی ندارم و تا اونموقع میتونیم با هم فقط در حد حال پرسیدن باشیم یا تموم کنیم؟قبول کرد فقط صحبت کنیم
برام جدایی خیلی سخته ولی فکر میکنم چاره ای ندارم چون اگه حتی خانوادش راضی بشن بیان رابطه ما ارزش جدی شدن داره؟یا حتی همین صحبت معمولی هم اشتباهه؟
سلام با پسری نزدیک دوساله که دوست هستم و قصدمان ازدواجه و خانواده ها از همه نظر مانند هم هستن از لحاظ فرهنگی اجتماعی اقتصادی و همشهر بودن با هم تفاوتی نداریم.شناخت کافی از هم داریم و برای ازدواج اقدام کردیم اما ایشان سرباز هستند و تا ۶ ماه دیگه خدمتش تموم میشه.خانوادش براش خونه خریدن اما به اسم خودش نکردن.اومدن خواستگاری بابام گفت ک باید به اسمش کنین و گرنه قبول نمیکنیم چون اونا دوتا پسر دیگم دارن و پدرم میخواد از اینکه ما دوفردای دیگه بی خونه نمونیم مطمین بشه واس همین میگه باید ب اسمش بشه و از طرفی هم اونا میگن ما اینکارو نمیکنیم.من تک فرزند هستم و ایشون دوتا بردار دارند.خانوادش میگن که ما هیچوقت این خونه رو برای بچه های دیگمون ازتون نمیگیریم و این خونه مال شماست و همینطور که واس این پسرم خونه خریدم برای بقیه هم اینکارو میکنم اما به نامشون نمیکنم و هیچ دلیل قانع کننده ای هم برای اینکه اینکارو نمیکنن ندارند.
ب نظر شما من باید چیکار کنم؟من خیلی دوسش دارم اما خانواده ها بخاطر همین ب نام کردن خونه میگن که کوتاه نمیایم.به نظر شما ایا مخالفت اونا بخاطر این موضوع درسته؟
در این مورد در کنار خانواده باشید ولی از یزرگان فامیل هم برای وساطت بهره بگیرید … هر چند ازدواج تا به مرحله اجرایی برسه نیاز به قول و قرارهایی داره که بتونه اعتماد هر دو خانواده رو جلب کنه…
من ده ماهه ازدواج کردم سه ماهه باپسری اشناشدم عاشقانه دوسم داره نمیدونم چیکارکنم حتی گفتم من شوهردارم جداشیم میگه توهمه کس منی اگه بهم زنگ نزنه میمره نگرانم نمیخوام شوهرم بفهمه کمک کنیدلطقان.
اگر واقعا نگران زندگی خودتون هستید تمام راه های ارتباطی رو با ایشون قطع کنید …در اوایل برای ایشون سخت خواهد بود ولی تکلیفش روشن میشه
البته اگر شما بخوایت این مشکل حل بشه