نمیدونم چه کنم
من دختری۲۲ ساله هستم دانشجوی داروسازی مهر سال قبل پیشنهاذ آشنایی یکی از همکلاسیایی که چهارترم از من یزرگتز هستند رو قبول کردم همیشه کلی پیشنهاد از دوستان داشتم اما همشون رو رد میکردم چون دنبال روابط کوتاع مدت نبودم این اقا که پیشنعاذ اشنایی دادن از اول درموردشون تحقیق کزدم دوستانی که داشتند بسیار آدمهای موحهی بودند و از هر کسی درموردشون پرسیدم از آقایی ایشان تعریف کردن وضعیت مالی و تحصیلی خانواده هامون به هم میخوره از نظر اعتقادی هر دو شببه هم هستیم هر دو نماز میخوانیم اما متعصب و تند زو نیستیم معتقد هستیم . من بعد از سه ماه صحبت قبول کردم باعم بریم بیرون و بعد به کرونا خورد ارتیاطمون و بعد از اون هز دو بخاطر کلاسای دانشگاه اومدیم شهر محل دانشگاهمون ، این اقا ساکن لاهیجان هستند و من تهران زندگی میکنین هر دو بخاطر قبولی در دانشگاه علوم پزشکی گیلان ، رشت هستیم . طی صحبتامون باهم به این نتیجه رسیدم از نظر خرج کردن اهل خرج برای من هستن اما اقتصادی هستن مثل خودم . خانواده ایشون کامل درجریان ارتباط ما هست خانواده من همه میدونن جز پدرم چون پدرم بسیار من رو دوستذدارند و دوست داشتم از ایشون مطمئن بشم و بعد به پدرم معرفی کنم
با سلام خدمت شما دوست عزیز این قسمت پشتیبانی سایت می باشد لطفا در بالای صفحه گزینه پرسش ارسال را بزنید و بعد مشخصات و سوالتان را در قسمت مشخص شده وارد کنید توسط متخصصین ما در این زمینه پاسخ داده می شود
من درحال حاضر ترم هشت هستم و ایشون مشغول پایان نامه برای دفاع هستن برنامه من برای ازدواج ۲۵ سالگی هست یعنی سه سال دیگ که بتونم زاحت عمومیم رو تموم کنم و ایشون هم موافق این زمان بودن . دیرور که باهم بیرون بودیم میشود گفتن سه سال انتظار سخته ممکنه هیجان برای ازدواج کم شه . گفتن حداقل قبل از سربازی و طرحشون نامزد کنیم بسیاز از نظر اخلاقی شبیه همیم اما من میترسم ،من همش حس میکنین کامل نمسشناسمش از ظرفس شنیدم روابط بلند مدت سردی میارن اما از اون طرف همیشه با منطق زندگی کردم بنظرم هنوز نمیشناسشون حس میکنم یک سال و نیم صحبت برای من کافی نیست ازشون خیلس منو قبول دارن اما من همش ته دلک حس میکنم شاید بخاطر فرار از تنهایی اومدن سمت من درحالی که همیشه همه جا هوا مو داشتن سوال من اینه چطوری این فرد رو خوب بسناسم؟ ایا واقعا سهذسال دیگه ازدواج کنیم ممکنه سرد بشیم؟ از کجا بفهمم احساسشون به من واقعی هست یانه؟ و لازم به ذکره که بگم بخاطر اعتقادات جفتمون هیچ گونه رابطه ای قبل ازدواج نداشتیم و نداریم و حرمت ها رو حفظ کردیم فقط دز حد دست دادن بوده ارتباطمون چون من تا زمانی که منطق یکاری رو درک نکنم واردش نمیشم امادرمورد این ارتباط خیلی نگرانم چون همیشه نظرم این بوده ازدواج نکنم تا مطمئن شم این ادم مناسب من هست خانواده من بجز پدرم که هنوز جزیان رو نمیدونن کاملا از این اقا خوششون میاد و خانواده اونم از من خیلی خوششون میاد همه چی خویه ولی من خیلی به ارتیاطام همیشه سخت گرفتم من درحال حاضر ترم هشت هستم و ایشون مشغول پایان نامه برای دفاع هستن برنامه من برای ازدواج ۲۵ سالگی هست یعنی سه سال دیگ که بتونم زاحت عمومیم رو تموم کنم و ایشون هم موافق این زمان بودن . دیرور که باهم بیرون بودیم میشود گفتن سه سال انتظار سخته ممکنه هیجان برای ازدواج کم شه . گفتن حداقل قبل از سربازی و طرحشون نامزد کنیم بسیاز از نظر اخلاقی شبیه همیم اما من میترسم ،من همش حس میکنین کامل نمسشناسمش از ظرفس شنیدم روابط بلند مدت سردی میارن اما از اون طرف همیشه با منطق زندگی کردم بنظرم هنوز نمیشناسشون حس میکنم یک سال و نیم صحبت برای من کافی نیست ازشون خیلس منو قبول دارن اما من همش ته دلک حس میکنم شاید بخاطر فرار از تنهایی اومدن سمت من درحالی که همیشه همه جا هوا مو داشتن سوال من اینه چطوری این فرد رو خوب بسناسم؟ ایا واقعا سهذسال دیگه ازدواج کنیم ممکنه سرد بشیم؟ از کجا بفهمم احساسشون به من واقعی هست یانه؟ و لازم به ذکره که بگم بخاطر اعتقادات جفتمون هیچ گونه رابطه ای قبل ازدواج نداشتیم و نداریم و حرمت ها رو حفظ کردیم فقط دز حد دست دادن بوده ارتباطمون چون من تا زمانی که منطق یکاری رو درک نکنم واردش نمیشم امادرمورد این ارتباط خیلی نگرانم چون همیشه نظرم این بوده ازدواج نکنم تا مطمئن شم این ادم مناسب من هست خانواده من بجز پدرم که هنوز جزیان رو نمیدونن کاملا از این اقا خوششون میاد و خانواده اونم از من خیلی خوششون میاد همه چی خویه ولی من خیلی به ارتیاطام همیشه سخت گرفتم
راستی اینم بگم از نظر کاری کارشون آماده هست و خونه هم دارن اما من خیلی محتاطم و یه جورایی حس میکنم کمی ترس از ازدواج و ترس از گفتم این قضیه به پدرمم دارم پدرم استاد دانشگاه هستن و خوب همه افراد هم سن منو میشاسن اما منو خیلی دوست داره و سوال بعدیم اینه چطوزی بهش بگم ؟اگر تاحالا نگفتم فقط بخاطر اینه که خواستم از این اقا مطمئن شم بعد بگم
سلام به شما دوست عزیز
احساساتی که دارید قابل احترام هست اما عزیزم دقت کن که برای ازدواج باید زمانی تصمیم گیری کرد که شما و فرد مقابل شرایط لازم را از نظر خودتام برای ازدواج داشته باشید اگر بخواهید ۴ سال به این موضوع فک کنید که بهم می خوردید یا نه خب این مسیر هم برای خودتان و هم فرد مقابل با فشارهای روحی زیادی همراه می باشد همانطور که بیان می کنید یک سال و نیم هنوز شما به شناخت کافی نرسیده اید و هنوز هم ترس دارید چون آینده مقابل شما نامشخص می باشد و نمی توان برای آینده نامشخص تصمیم گیری کرد.
در این مورد به نظر می رسد که شما با نگرانی های زیادی روبرو هستید که با شناخت بهتر خودتان و فرد مقابل می توانید تصمیم گیری بهتری داشته باشید در این مسیر برای اینکه بتوانیم به هردوی شما کمک کنیم بهتر است باهم برای مشاوره پیش از ازدواج اقدام کنید تا بتوانیم با بررسی شرایط هردوی شما در این مورد نظر دقیق تری را بیان کنیم.
این میزان زمان برای ماندن بهتر است اگر تصمیم بر آن داشتید حتما با حفظ حدود و خط قرمزهای خودتان باشد در کنار اینکه دقت کنید بهم قولی مبنی بر ازدواج ندهید چون نمی توانید این قول را بیان کنید در آینده در شرایط سنی و رشدی مناسب می توانید در این مورد تصمیم گیری کنید .