سلام ، من یادمه از کوچیکی یه عادتی دشتم که تا انجامش نمیدادم حس راحتی نمیکردم مثلا باید حتما کنار دفترم یه نقطه میذاشتم تا ذهنم بهم فشارنیاره
انگار تا اون نقطه ونمیذاشتم ولم نمیکرد راحت نمیشدم. گذشت ….الان اینطورنیستم ولی وقتی بیرون میرم همش خودبه خود قدم هامو میشمرم
یا کاشی ها رو میشمرم ، کلا هرچیزی و میبینم باید اجزاشو بشمرم توذهنم ولی حواس خودمو سعی میکنم پرت کنم . الان بخاطر این مسئله فشاری بهم نمیاد که اگه انجامش ندم راحت نباشم مث کودکی م ، ولی خب خودکار چن تا کاشی تخته رنگ و… میبینم که ظاهر قابل شمارشی داره خودکار توذهنم شروع به شمارش میکنم.
یا وقتی جایی نشستم که راحت نیستم ، مثلا تو جمع ، سرم میندازم پایین و بادستام بازی میکنم یا کاور گوشیمو در میارم میزنم جا ! یا اگه یه چوب خرده باشه همش باهاش بازی میکنم ریز ریزش میکنم ، اگه حواسمو جمع کنم میتونم راحت بنشینم و این کارا رو ادامه ندم ولی بنظرخودم مشکلی وجود داره درونم که ناخوداگاه این رفتارا ازم سر میزنه .
یا خیلی اوقات وقتی بیرون میرم ، تو جمع باشم ، تو خیابون یه جایی باشم ، هی فکر میکنم یکی داره نگام میکنه و تمام توجه ش به منه و بخاطرهمین تمام حواس ذهنم میره رو همین و تمام افعالم رو با دقت انجام میدم که خطایی نکنم یا مثلا خودی نشون بدم . و گاهی عمدا برمیگردم نگاه میکنم تا به خودم اثبات کنم هیچکس رو من زوم و دقت نمیکنه اینقدر که تو در ذهنت مجسم میکنی !
خلاصه درگیری ها کلا هستن و منم سعی میکنم بی تفاوت باشم ولی بالاخره اذیت میکنه و اثر میذاره خصوصا این مورد اخری .
یا مثلا وقتی میخوام نمازبخونم حتما باید یه دعاهایی رو یا مثلا بسم الله رو قبل اقامه گفتنم بگم و اگه بسم الله نگم انگار نمیچسبه و اید حتما با بسم الله شروعش کنم . حس میکنم برخی کارا رو برخی جملاتو نگم یه چیزی انگار کم داره ! درحالیکه خود دین هم چنین چیزی نخواسته . میدونم انجامش خوبه ولی حال من خوب نیست که اینطور درگیری ذهنی دارم .
پیشاپیش از صبر شما و راهنمایی هاتون ممنونم .