سلام حدود ۱۸ ساله ازدواج کردم من ۳۸ سال و همسر ۸ سال بزرگتر از منهاز همون دوران عقد سر کوچکترین چیزی میگفت جدا بشیم و من و خانوادم از ترس عابرو جمعش میکردیم همیشه به خانوادم بی احترامی کرده خانوادم شهرستان زندگی میکنن و ما از اونا دوریم تو این ۱۸ سال خواهرامو نزاشته بیان خونمون شده حتی تهران اومدن ولی گفته ما نیستیم خونه و فقط خانواده خودش و هر کسی خودش بخواد باید بیان وسواس به نجس و پاکی داره با هر مشاوری حرف زدم گفته جدا شو ولی نمیتونم به خاطر حرف مردم و وابستگی که بهش دارم بچه نداریم ۱۸ ساله روی مبل میخوابه و رابطمون نهایت ماهی یکبار بود و الان حدود یکساله هیچی . مهمونی جایی نمیاد و نمیزاره منم برم خسته شدم ولی خیلی میترسم نمیدونم چیکار کنم.در ضمن حق طلاق دارم یه بار که شدید کتکم زد نمیدونم چجوری خدا این توانو بم داد که دنبالش برم.سر کار نزاشت برم تا میرفتم چند روز بعدش میگفت نمیخوام بری . راهنمایی کنید چیکار کنم