من قبل اینکه با دوست پسرم دوست بشم خانوادم بهم اعتماد نداشت و همه جا منو میبردن ولی نه به این شدتی ک الان هست وقتی فهمیدن با ی پسر دوست بودم خیلی بدتر شدن و الان ک ۱۸ سالمه و ی سال از اون داستان میگذره اماآزادی ندارم تا سرکوچه نمیتوتم برم کلی سرزنش و بی اعتمادی که خستم کردن فقط بخاطر اینکه یک رب با ی پسر تو کافه رفتم و هزار تا عنگ بهم زدن خیلی خستم کردن چند بار اقدام کردم ب قرص خوردن و همیشه دعوا دارم و کلی آبروی منو پیش دوستام بردن و هی بهم تیکه میندازن ک اگه بری دانشگاهم میان دم در تا کلاست تموم بشه حتی اگه جواب خدافظی یکی از پسرای فامیلو بدم واویلاس